سوء تفاهم عشق ۲

خلاصه....میگفتم.
داشتم از خجالت آب میشدم.آقای دکتر گفت:گل سری که برا خودت خریدی میشه بزنی به موهات.من دست و پام و گم کردم.گفتم آخه.گفت دکتر محرم بیماره.واسه چی خجالت میکشی؟
بعدش هم پرسید که تو ماه به ماه .... میشی؟گفتم:چی بگم آقای دکتر.گفت:تو استعداد این رو داری که تغییر جنسیت بدی و دختر بشی و ازدواج کنی.به مبارکی بعد هم بچه دار میشی.نمیدونی مادر شدن چه حس قشنگیه.آدم یه موجودی رو ۹ ماه و ۹ روز و ۹ ساعت و ۹ ثانیه تو دلش بزرگ میکنه.از شیره جونش تغذیش میکنه.مجسم کن یه پسر کاکل زری یا یه دختر تپل سیاه.
داشتم از خجالت آب میشدم.هر کاری کردم نتونستم بگم بابا این گل سر مال من نیست.حالا تو چرا داری گریه میکنی زلیخا؟من که سر حرفم هستم.این بحران حل بشه،میام خواستگاریت.نگران نباش .درست میشه.
....ها؟نه بابا.مصیبت هام زیاد شده.حالا هر روز مامانم میگه بیا ظرفا رو بشور،یاد بگیر ،عادت کن خونه رو جارو کنی،یاد بگیر،عادت کن که وقتی رفتی خونه شوهر مسخره نشی.هر روز طرز پخت یه غذا رو بهم یاد میده،میگه تو خونه شوهر آبرو ریزی نکنی.دیشب قواعد ماه عسل رو بهم یاد میداد.میگفت با مادر شوهر و خواهر شوهر برخوردت رو باید بلد باشی.میگه انشا الله یه آقای دکتر پیدا میشه میاد خواستگاریت.داره جهیزیمو تکمیل میکنه.
کاش اون گل سرت رو یادگاری نمیگرفتم زلیخا.بابام هم که میکه من از اولش هم دختر میخواستم،بالاخره به آرزوم رسیدم.نمیدونم چه کار کنم زلیخا!!!
حالا واسه چی داری اینقدر گریه میکنی؟حد آخرش اینه که اگر من مجبور شدن برم عمل جراحی،تو هم یه روز تو جیبت یه چیز مردونه بزار.کاری کن که مامانت مشکوک بشه.تو رو ببره دکتر.بعد هم با عمل جراحی مرد میشی.
بعد میای خواستگاری من.بالاخره ما دو تا به هم میرسیم .هر جوری که شده...واسه چی داری هق هق میکنی زلیخا؟
گریه نکن دیگه زلیخا......