به اندازه تموم دلتنگیام امروز غصه خوردم دیگه نفسم بالا نمیاد شاید یه لحظه مردم نمیدونم
گاهی حس میکنم نباید حرفای دلم رو جایی بزنم حس میکنم اگه از دلم بگم همه چی خراب میشه یا طوری میشه که بقیه دوست ندارن باشه
برا همینه که یه عمره ساکتم برا همینه که یه عمره هیچ کس از تو دلم خبر نداره حتی بهترین و صمیمیترین دوستام و حتی یه وقتا خودم
دلم میخواد حرف بزنم میخوام خالی بشم حس میکنم دلم در مرز ترکیدنه فکر میکنم دیگه جا نداره
فقط یه بار حرف دلم رو زدم اونم به تو مه چقدر دوست دارم که چقدر دلتنگتم که چقدر میخوام باهم باشیم
میدونی امیر خیلی تنهام خیلی تو راست میگی خودخواهم عجولم مغرورم هرکاری دلم بخواد میکنم بدم خیلی بد
اما اینا همش برا خودم عادیه تو وجودمه با منه تو خونمه چطور میخوای نباشم وقتی که هستم چطور میخوای تغییر بدم تموم اینا رو خیلی خواستم اما انگار هردفعه خرابتر از قبل میشم خرابتر اینا یه زمانی برام ستون بودن ستون بنای شخصیتیم تو خودت خوب میشناختیم میدونستی چی بودم چی شدم؟ ... تنها به خاطر تو سعی کردم همشون رو کمرنگ کنم .. سخت بود اما تونستم
الانم اونقدر دوست دارم که باز بخوام یه ادم دیگه باشم اما یادت نره تو من رو اونطوری میخواستی اونطوری دوسم داشتی اما الان ... میدونم ته دل میسخواد بهتر باشم اما نیستم خیلی بدم خیلی
شاید باید همیشه تنها باشم شاید لیاقت با تو بودن رو ندارم شاید تو خیلی خوبی و من اگه باشم خرابت میکنم
اما پس پیوندمون چی میشه؟ عشقمون؟ آیندمون؟
من خیلی کله شقم همیشه اذیتت میکنم اما توهم .. اولا میدونستی چطوری باهام کنار بیای چه جوری باهام حرف بزنی چطوری ارومم کنی و منطقی همه چیزط رو برام توضیح بدی
من تنها برا اینکه عاشقم بودی بهت بله نگفتم من برای تموم خوبیهات تموم درک کردنات حرفات امیدت عشقت اینکه من رو میفهمیدی میدونستی تو هر لحظه چی میخوام و خیلی چیزای بالاتر از عشق بهت بله گفتم
دنیای من خیلی کوچیکه از همه چی دل کندم حتی شیوه گذروندن لحظه های زندگیم هم فرق کرده یه وقتا خودم رو تو ایینه میبینم برا خودم غریبه ام اما صدای نفسات ارومم میکنه من جز تو چیزی برای از دست دادن ندارم برا همینه که حاضرم هرکاری بکنم تا....
میگی حساس شدی اما نمیپرسی چرا؟ چرا؟ خودت چی میگی؟
خودت رو بذار جای من ببین میشه طور دیگه ای بود؟ دنیا داره تغییر میکنه همه چیز من نمیتونم یه سری چیزا رو ثابت نگه دارم اما فقط میتونم سعی کنم که هویتشون رو حفظ کنم
میدونی امیر شاید حقیقتا فرشته نیستم شاید هیچی نیستم اینطوری بهتر میتونی درکم کنی از هیچی شروع کنی تا به واقعیت حقیقیم برسی
یه زمانی بود اگر بغض میشست تو گلوم آسمون رو به زمین میرسوندی تا لبخند رو لبام بشینه چه برسه که بخواد اشکی از چشمم بیاد اما حالا... یادم نمیره شبایی رو که ناراحت بودم برام شعر میخوندی بابانوئل میشدی گل میفرستادی یادم نمیره یه تب که میکردم تموم رزالی سفید گلفروشی رو برام میخریدی ... میگشتی یه گوشه دنیا یه خرس زرشکی پیدا کنی تا برام بیاری با یه عالمه عشق و بوسه
یادم نمیره دلم میگرفت یه روزه پا میشدی میمودی پیشم یادم نمیره زل میزدی بهم و ثانیه ها محو تماشای حرکاتم میشدی یادم نمیره یادم نمیره دنیا رو میدادی تا همیشه بخندم و بهم بگی دوسم داری یادم نمیره ببین ببین دنیای خاطره هامون چه خوشگله الانم باید سعی کنیم خوشگلتر باشه و مهربونتر بمونه
تو من رو همه جوره تخمل میکنی با این وضعیتم با این درد لعنتیم با بهونه گیریام بداخلاقیام مغرور بودنام امیر؟ یعنی من اینقدر بدم؟
دلم گرفته بود زیاد برات نوشتم دیگه حس ندارم اشکامم تموم شده تپ تپ قلبم رو هم دیگه نمیشنوم ببخش اگه زیاد نوشتم کار داری مزاحم کارت شدم عزیزم
اما یه چیز رو بدون با تموم بدیهام خیلی دوست دارم هستم و میمونم تا وقتی که بخوای من رو بهت هم گفتم اگه زمانی ازم ... اگه زمانی دیگه نخواستیم بهم بگی برو میرم چشمام همیشه دنبال مردی میگردی که تموم زندگیش رو میده تا همیشه لبخند رو لبای یاس خانمش باشه مردی که یه روز میگفت از سرزمین خورشیدم
مردی که همه چیز منه مردی که...
دوست دارم امیر بر من ببخش اگه خیلی بدم فکر میکنم اگه تو روز کمتر باهام حرف بزنی راحتر باشی
مواظب خودت باش زندگی من دلم برات . اینقد شده ممنونم امروز ناهارتم خوردی
سلام دوست عزیز امیدوارم که خوب باشی نمی دونم منو میشناسی یا نه ـ شاید او روزی امدـ نام وبلاگم هست هنوز هم چون قبل وبلاگت عالیه دوست عزیز یه مشکل برام پیش اومده راجع به وبلاگم ممنون میشم اگر کمکم کنید امیدوارم که ردم نکنی از محبت خودت در هر حال متشکرم از شما قربان شما : سمیرا
[ بدون نام ]
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1385 ساعت 12:33 ب.ظ
سلام خوش تیپ من
به اندازه تموم دلتنگیام امروز غصه خوردم
دیگه نفسم بالا نمیاد
شاید یه لحظه مردم
نمیدونم
گاهی حس میکنم نباید حرفای دلم رو جایی بزنم
حس میکنم اگه از دلم بگم همه چی خراب میشه
یا طوری میشه که بقیه دوست ندارن باشه
برا همینه که یه عمره ساکتم
برا همینه که یه عمره هیچ کس از تو دلم خبر نداره
حتی بهترین و صمیمیترین دوستام
و حتی یه وقتا خودم
دلم میخواد حرف بزنم
میخوام خالی بشم
حس میکنم دلم در مرز ترکیدنه
فکر میکنم دیگه جا نداره
فقط یه بار حرف دلم رو زدم
اونم به تو
مه چقدر دوست دارم
که چقدر دلتنگتم
که چقدر میخوام باهم باشیم
میدونی امیر خیلی تنهام
خیلی
تو راست میگی
خودخواهم
عجولم
مغرورم
هرکاری دلم بخواد میکنم
بدم
خیلی بد
اما اینا همش برا خودم عادیه
تو وجودمه با منه تو خونمه
چطور میخوای نباشم وقتی که هستم
چطور میخوای تغییر بدم تموم اینا رو
خیلی خواستم
اما انگار هردفعه خرابتر از قبل میشم
خرابتر
اینا یه زمانی برام ستون بودن
ستون بنای شخصیتیم
تو خودت خوب میشناختیم
میدونستی چی بودم
چی شدم؟ ... تنها به خاطر تو
سعی کردم همشون رو کمرنگ کنم .. سخت بود اما تونستم
الانم اونقدر دوست دارم که باز بخوام یه ادم دیگه باشم
اما یادت نره
تو من رو اونطوری میخواستی
اونطوری دوسم داشتی
اما الان ...
میدونم ته دل میسخواد بهتر باشم اما نیستم
خیلی بدم خیلی
شاید باید همیشه تنها باشم
شاید لیاقت با تو بودن رو ندارم
شاید تو خیلی خوبی و من اگه باشم خرابت میکنم
اما پس پیوندمون چی میشه؟
عشقمون؟
آیندمون؟
من خیلی کله شقم همیشه اذیتت میکنم
اما توهم ..
اولا میدونستی چطوری باهام کنار بیای
چه جوری باهام حرف بزنی
چطوری ارومم کنی و منطقی همه چیزط رو برام توضیح بدی
من تنها برا اینکه عاشقم بودی بهت بله نگفتم
من برای تموم خوبیهات تموم درک کردنات حرفات امیدت عشقت اینکه من رو میفهمیدی میدونستی تو هر لحظه چی میخوام و خیلی چیزای بالاتر از عشق بهت بله گفتم
دنیای من خیلی کوچیکه
از همه چی دل کندم حتی شیوه گذروندن لحظه های زندگیم هم فرق کرده
یه وقتا خودم رو تو ایینه میبینم برا خودم غریبه ام اما صدای نفسات ارومم میکنه
من جز تو چیزی برای از دست دادن ندارم
برا همینه که حاضرم هرکاری بکنم تا....
میگی حساس شدی اما نمیپرسی چرا؟
چرا؟ خودت چی میگی؟
خودت رو بذار جای من ببین میشه طور دیگه ای بود؟
دنیا داره تغییر میکنه همه چیز
من نمیتونم یه سری چیزا رو ثابت نگه دارم اما فقط میتونم سعی کنم که هویتشون رو حفظ کنم
میدونی امیر شاید حقیقتا فرشته نیستم
شاید هیچی نیستم
اینطوری بهتر میتونی درکم کنی
از هیچی شروع کنی تا به واقعیت حقیقیم برسی
یه زمانی بود اگر بغض میشست تو گلوم آسمون رو به زمین میرسوندی تا لبخند رو لبام بشینه
چه برسه که بخواد اشکی از چشمم بیاد
اما حالا...
یادم نمیره شبایی رو که ناراحت بودم برام شعر میخوندی بابانوئل میشدی گل میفرستادی
یادم نمیره یه تب که میکردم تموم رزالی سفید گلفروشی رو برام میخریدی ... میگشتی یه گوشه دنیا یه خرس زرشکی پیدا کنی تا برام بیاری
با یه عالمه عشق و بوسه
یادم نمیره دلم میگرفت یه روزه پا میشدی میمودی پیشم
یادم نمیره زل میزدی بهم و ثانیه ها محو تماشای حرکاتم میشدی یادم نمیره
یادم نمیره دنیا رو میدادی تا همیشه بخندم و بهم بگی دوسم داری یادم نمیره
ببین
ببین دنیای خاطره هامون چه خوشگله
الانم باید سعی کنیم خوشگلتر باشه و مهربونتر بمونه
تو من رو همه جوره تخمل میکنی
با این وضعیتم
با این درد لعنتیم
با بهونه گیریام
بداخلاقیام
مغرور بودنام
امیر؟
یعنی من اینقدر بدم؟
دلم گرفته بود زیاد برات نوشتم
دیگه حس ندارم
اشکامم تموم شده
تپ تپ قلبم رو هم دیگه نمیشنوم
ببخش اگه زیاد نوشتم
کار داری مزاحم کارت شدم عزیزم
اما یه چیز رو بدون با تموم بدیهام خیلی دوست دارم
هستم و میمونم تا وقتی که بخوای من رو
بهت هم گفتم اگه زمانی ازم ... اگه زمانی دیگه نخواستیم بهم بگی برو میرم
چشمام همیشه دنبال مردی میگردی که تموم زندگیش رو میده تا همیشه لبخند رو لبای یاس خانمش باشه
مردی که یه روز میگفت از سرزمین خورشیدم
مردی که همه چیز منه
مردی که...
دوست دارم امیر
بر من ببخش اگه خیلی بدم
فکر میکنم اگه تو روز کمتر باهام حرف بزنی راحتر باشی
مواظب خودت باش زندگی من
دلم برات . اینقد شده
ممنونم امروز ناهارتم خوردی
همیشه دوست دارم
حتی اگه بمیرم
یه دختر تنها از اونسر دنیا
پرستو
سلام!
قرار فیکس شد !
http://1st-gharar.blogsky.com/
می بینیمتان
======> موفق باشی
یه وقت یادی از رفقا نکنیا!
آپ نمیکنی عاشق؟
سلام دوست عزیز
امیدوارم که خوب باشی
نمی دونم منو میشناسی یا نه ـ شاید او روزی امدـ
نام وبلاگم هست
هنوز هم چون قبل وبلاگت عالیه
دوست عزیز یه مشکل برام پیش اومده راجع به وبلاگم ممنون میشم اگر کمکم کنید
امیدوارم که ردم نکنی از محبت خودت
در هر حال متشکرم از شما
قربان شما : سمیرا
من الان دانشگاهممممممممممممممممممممم
یوهو
پرستو ام
۱۲.۴۱
بابا چه خبره اینجا !!!!!!!!!!؟!!
به میزان نامحدودی دل و قلوه دیده میشه D: