سوء تفاهم عشق.

...آره اگه بدونی چقدر!ذره ذرهشده دلم برات.گل سرت هنوز تو جیبمه. مامانم نگو نصف شبی جیبامو گشته.تا صبح گریه کرده بود.سرسفره صبحونه گفت:حاضر شو بریم دکتر.گفتم واسه چی؟گفت این چیه تو جیبت؟گفتم گل سر!گفت مال کیه؟از ترسم گفتم :مال خودم!گفت :پاشو بریم دکتر.یه دکتر خوب زنان زایمان سراغ دارم!گفتم واسه چی؟گفت:یه مرد گنده که تو جیبش گل سر پیدا بشه حتما باید بره دکتر.شاید این هم از علایم هرمافرودیته!!!!!ماااااااااانمیتونستم بگم مال توئه.اوضاع بی ریخت تر میشد.
بوی موهات پر شده بود تو جیبم. حالا واسه چی داری گریه می کنی زلیخا؟من که گفتم همیشه همیشه مال توام. گفتم که باهات می پرم با بال شکسته. تو چشمه ام می شی.من آفتابگردونت.
...ها؟نه اتفاق خاصی نیفتاد.مامانم دستمو گرفت و کشون کشون برد مطب دکتر.
مامان گفت به آقای دکتر سلام کن .سلام کردم.آقای دکتر گفت:چطوری پسرم؟گفتم:بله.مادرم یواشکی در گوش دکتره گفت که در پسرم علایم دخترانگی پیدا شده. دکتر گفت ماشا الله چه ریش و سبیلی داری!!گفتم:بله.تبسم کرد.گفت تو با دخترها بیشتر رابطه داری یا با پسرها؟از ترسم گفتم: من از دختر ها نفرت دارم.طبیعیه که دوستهام همه پسرن.من کاری به کار دخترها ندارم.اصلا نباید هم داشته باشم.
آقای دکتر یواشکی در گوش مامانم گفت:بله درست حدس زدید .پسر شما مشکل داره!!!!!
این داستان ادامه داره......