پر .... خلاء.....افتخار....خدا...

این قدر ذهنم پر از فکر و مساله و مشکلاته که فکر میکنم داره به استخون های جمجمم فشار میاره و صدای باز شدنشون رو میشنوم.

باز خدا رو شکر که تو رو دارم وگر نه نمیدونستم چه کنم.

خدایا خیلی بهت نیاز دارم.هر چی میگردم حس میکنم دور تر میشیم.دستم رو بگیر به گرمای دستت محتاجم.

یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه ، یک روز رسد نشاط اندازه ی دشت ، افسانه ی زندگی چنین است :

" در سایه ی کوه باید از دشت گذشت ...