بابا دست مریزاد.
مرسی از اینهمه پیشنهاد.
ما ز یاران چشم یاری داشتیم.ممنون از اینکه حتی یک نفر هم پیشنهاد نداد.
پاک نا امید شدم.
میان این سنگ و آفتاب پژمردگی افسانه شد.
درخت نقشی در ابدیت ریخت.
انگشتانم برندهترین خار ار می نوازد.
لبانم به پرتو شوکران لبخند میزند.
– این تو بودی که هر وزشی، هدیهای ناشناس به دامنت
میریخت؟
و اینک هر هدیهای ابدیتی است.
– این تو بودی که طرح عطش را بر سنگ نهفتهترین چشمه کشیدی؟
– و اینک چشمه نزدیک، نقش عطش در خود میشکند.
- گفتی نهال از طوفان میهراسد.
– و اینک ببالید، نو رستهترین نهالان!
که تهاجم بر باد رفت.
– سیاهترین ماران میرقصند.
– و برهنه شوید، زیباترین پیکرها!
که گزیدن نوازش شد.