-
روزانه
جمعه 18 مهرماه سال 1382 23:25
سلام. امروز بعد از عمری،کل فک و فامیل پدری رو دیدم.البته موجب این دیدار مراسم چهلم عموم بود. مراسم ماچ و بوسه هم که به راه بود. جاتون خالی کلی هم بچه بازی کردم بابا چرا فکره بد میکنی؟ منظورم این بود که با بچه ها بازی کردم . آخه من از بچه های گوگولی و کوچولو خوشم میاد.خصوصا که دخترهای پسر عمم رو برای اولین بار دیدم و...
-
یادبود...
دوشنبه 14 مهرماه سال 1382 00:47
سلام. امروز هفتاد و پنجمین سالروز تولد شاعر معاصر مرحوم سهراب سپهری. خیلی ها با شعراش زندگی میکنن. یادش گرامی اتاق خلوت پاکی است برای فکر،چرا ابعاد ساده ای دارد دلم عجیب گرفته است خیال خواب ندارم کنار پنجره رفت و روی صندلی نرم پارچه ای نشست هنوز در سفرم خیال می کنم در آب های جهان قایقی است و من مسافر قایق هزار ها سال...
-
روزانه
شنبه 12 مهرماه سال 1382 16:24
سلام. نمیدونم تا چه حد من رو میشناسین . درسته که بعضی وقتها اخلاقم بد میشه(البته یعنی میرم تو خودم و اخم میکنم) که اینم بخاطر بد روزگار و لطف بعضی از دوستانه ولی اونهای که من رو میشناسن میدونن که بهترین روزم وقتیه که هوا ابری یا طوفانی باشه. آخه من متولد طوفانم یعنی توی یک نیمه شب طوفانی و بارونی به دنیا امدم.تازه فقط...
-
سلام خدا جون
چهارشنبه 9 مهرماه سال 1382 15:23
خدای بزرگ سلام. خیلی وقت بود باهات حرف نزده بودم.آخرین بار اون شب مهتابی بود که تو کوچه داشتم قدم میزدم و با اشک باهات حرف میزدم ولی حرفام نصفه موند. امروز دوباره حال و هوای این رو دارم که بشینیم رو به روی هم و با هم حرف بزنیم. اول من حرف بزنم و بعد تو جواب حرفام رو بدی و بعد تو باهام صحبت کنی و آرومم کنی. سعی میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 مهرماه سال 1382 22:40
سلام. ببخشید غیبتم زیاد شده. آخه آفتاب خسته شده و کم نور.آفتاب دیگه اون آفتاب سابق نیست. دل آتشی آفتاب به شیشه تبدیل شده،منتظر کوچکترین تلنگر که زود به زود بشکنه دلش مثل قبلنا شده. میدونه بده ،میدونه نباید اینطوری باشه ولی.... چه میشه کرد. میدونه که این با روحیه آفتاب بودنش در تناقضه ..... برا مردم خوب سخنرانی میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1382 01:13
سلام امشب خوردم.داغونم. تا حالا شده تمام احساساتتون رو نسبت به یه نفر بزارین زیر پا تا حالا شده احساستون رو به کسی رو که مدت زیادی برا دیدنش لحظه شماری میکردین له کنید. من امشب این کارو کردم ولی خودمم له شدم خورد شدم. خیلی سخته ،واقعا سخته قدر هم دیگه رو بدونید و دل همدیگه رو بدست بیارید و نزارین اونهای که دوستوت دارن...
-
درخت...
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1382 14:26
توی تنهایی یک دشت بزرگ که مثل غربت شب بی انتهاست یه درخت تن سیاه سر بلند آخرین درخت سبز سر پاست رو تنش زخمه ولی زخم تبر نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم شاخه هاش پر از پر پرنده هاست کندوی پاک دخیل و طلسم چه پرنده ها که تو جاده کوچ مهمون سفره سبز اون شدن چه مسافرا که زیر چتر اون به تن خستگیشون تبر زدن تا یه روز تو امدی بی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1382 15:28
سلام ببخشید من دو کم درگیرم . میخوام اگر بشه اینجا رو یه تغییراتی بدم. خانواده محترم از مکه برگشت و سر ما بی کلاه موند.همه چی رسید یه دخترا من فقط یک پیراهن گیرم امد با پرتقال . هیچ اشکالی نداره سالی دیگه خودم میرم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1382 14:57
خوب سلام. بالاخره وقت مسابقه تموم شد و با کمال تاسف فقط یک نفر جواب داد که واقعا هم درست گفت و ای ول داره. کشک جون دست درد نکنه . جایزه هم که سکه طلاست و میرسه به کشک تا دماغ بقیه که جواب ندادن و فقط امدن اینجا رو نگاه کردن بسوزه البته باز هم مسابقه خواهیم داشت. قابل توجه کشک که با لفظ زیبا و دلنشین بی معرفت من رو...
-
مسابقه
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1382 17:44
سلام به تمام اهالی بلاگستان. امیدوارم قبراق و سرحال باشید. این دوست چیره دست ما باز هم یه داستان قشنگ داده که برای من خیلی سنگین بود. بابا نویسنده امروز یه دوربین دیجیتال خوراک دیدم که سفارشش رو دادم که اگر گیرم بیاد دیگه اوضاع بر وفق مراده دیگه اینکه امیدوارم آخر هفته توپی داشته باشین و بهتون خوش بگذره اساسی. اما یه...
-
اندر حکایات انتخاب واحد....
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1382 15:30
به به سلام. مثل اینکه فحش ها و نفرین ها کارگر افتاد و مسولان بلاگ آسمونی از الاغ شیطون پایین تشریف آورده و نظرات رو به ملت شریف بلاگستان آسمونی پس دادن. جای بسی خوشحالی و تقدیر داره این خدمت حضرات. از قدیم گفتن بالای سر ایرانی جماعت باید زور باشه. وای امروز کمی تا قسمتی فوت شدم بس که فاصله ساختمان مهندسی تا طبقه چهارم...
-
ما...
شنبه 15 شهریورماه سال 1382 17:56
خدایا خودت میدونی چی میخوام بگم....
-
آی عشق...
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1382 21:05
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 شهریورماه سال 1382 20:11
سلام به دوستان عزیزم. خوبین؟ جونم براتون بگه که من امتحاناتم تموم شد، اونم با چه وضعی یکیشو که خودتون میدونید. دومی هم که دیدنی بود البته خودش نه ،حاشیه اش. صبحش خانواده محترم تشریف برده بودن شهرستان و تمام درها رو قفل کرده بودن. من هم ساعت ۱۰ هول هولکی از تو قلمروی خودم امدم بیرون و رفتم در حیاط رو باز کنم که دیدم...
-
یادبود...
یکشنبه 9 شهریورماه سال 1382 09:27
سلام . ببخشید نبودم. این هفته گرفتاری هام زیاد بود. ولی گذشت. انشا ا... جبران میکنم. دیروز سالگرد فوت فرهاد مهراد بود.یادش گرامی. میبینم صورتمو تو آیینه با لبی خسته می پرسم از خودم این غریبه کیه از من چی میخواد اون به من یا من به اون خیره شدم باورم نمیشه هر چی میبینم چشامو یه لحظه رو هم میذارم به خودم میگم که این...
-
قفل...
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1382 12:37
تا حالا شده مغزتون قفل کنه؟ امروز مغزم قفل قفل بود. سر جلسه امتحان روی برگه اسم و فامیل نوشتم و خودکار گذاشتم زمین. استاد چشاش در امد گفت پس چرا؟ گفتم لطفا چیزی نپرسید. مگه شما کامپیوترتون هنگ نمیکنه.؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 شهریورماه سال 1382 11:01
-
وقتی تو گریه میکنی....
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1382 01:22
وقتی تو گریه میکنی...ترانه ها بم تر میشن...شمعدونی ها میترسن و ...آیینه ها کمتر میشن. وقتی تو گریه میکنی...ابرای دل نازک شب...آبی میشن برای تو...ستاره ها میسوزن و ...مثل یه دسته رازقی ...پرپر میشن به پای تو... وقتی تو گریه میکنی غمگین میشن قناریا بد میشه خوندن براشون پروانه ها دل گیر میشن نقش و نگار میریزن از رنگین...
-
راه دوریست و پایی خسته...
یکشنبه 26 مردادماه سال 1382 18:19
شب سردیست ومن افسرده راه دوری ایست وپایی خسته تیرگی هست وچراغی مرده میکنم تنها از جاده عبور دورماندند زمن آدمها سایه ای ازسر دیوار گذشت غمی افزود مرا برغمها فکرتاریکی واین ویرانی بی خبر آمد تا بادل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید بامن اندکی صبر سحر نزدیک است هردم این بانگ برآرم ازدل وای این شب چه قدر تاریک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 مردادماه سال 1382 21:03
ممنون از نغمه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1382 14:30
بابا دست مریزاد. مرسی از اینهمه پیشنهاد. ما ز یاران چشم یاری داشتیم.ممنون از اینکه حتی یک نفر هم پیشنهاد نداد. پاک نا امید شدم. میان این سنگ و آفتاب پژمردگی افسانه شد. درخت نقشی در ابدیت ریخت. انگشتانم برندهترین خار ار می نوازد. لبانم به پرتو شوکران لبخند میزند. – این تو بودی که هر وزشی، هدیهای ناشناس به دامنت...
-
آگهی
سهشنبه 21 مردادماه سال 1382 17:09
گل همه رنگش خوبه بچه زرنگش خوبه توی کتاب...چی میگم من ؟ قاط قاطم. سلام. لینکدونی دیروز چطور بود؟خوشتان امد؟حالشو بردید یا نه؟ اما اینجا واجب میشه که بگیم چشمم فانوس(بر وزن چشمم روشن) بعد از در رفتن زوار نظر خواهی و آرشیو ،امروز دیگه بلاگ آسمونی منور شده و ویرایش قالب و ستینگ رو هم دو در کرده. ماشاا... دو هفته اونها هم...
-
لینکدونی
دوشنبه 20 مردادماه سال 1382 17:00
سلام. از امروز هفته ای دو بار لینکدونی میزارم.برا شروع کم ولی یواش یواش زیاد میشه.امیدوارم خوشتون بیاد.حالشو ببرید. تنگه واشی در پنج کیلومتری فیروزکوه .جای فوق العاده دبش ،من تا حالا نرفتم ولی حتما میرم. این هم چند تا عکس برا به هوس انداختن شما. ۱ ، ۲ ، ۳ ، ۴ ، ۵ ، ۶ تا حالا دوربین دیجیتال یک بار مصرف دیدین؟اگه ندیدین...
-
لحظه دیدار نزدیک است...
شنبه 18 مردادماه سال 1382 11:22
لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه هستم باز میلرزد دلم ، دستم باز گوئی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ ! های ! نپریشی صفای زلفکم را دست ! و آبرویم را نریزی ، دل ! ای نخورده مست لحظه دیدار نزدیک است ................................................................................. شاید باورش سخت...
-
تمنا...
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1382 17:56
سلام. هوای دریا دارم. یعنی دوست دارم برم لب دریا ،یه دریای صاف و آبی و آروم.هیچ کس هک نباشه. پشت سرت هم یه چمنزار ، نسیم ملایم هم از سمت دریا بیاد و چمن ها و صورتت رو نوازش کنه. از ته دل،از اونجایی که دیگه نهایت قدرتت باشه داد بزنی. اینقدر بلند که آسمون هم صدات رو بشنوه.داد بزنی و تمام عقده هات رو خالی کنی تمام...
-
خداوند
دوشنبه 13 مردادماه سال 1382 01:15
هیچ کس هرگز ثابت نخواهد کرد که خدا وجود دارد.در زندگی ،برخی از چیزها را فقط باید تجربه کرد .....و هرگز توضیحی درباره آن ها ارائه نداد. عشق چنین چیزی است. خداوند نیز-که عشق است-چنین چیزی است. ایمان یک تجربه دوران کودکی است،به همان معنای جادویی که پیامبران به ما آموختند:« کودکان ملکوت خداوند هستند.» خداوند هرگز وارد مغز...
-
وحدت
شنبه 11 مردادماه سال 1382 20:37
در کنار هم بودن برای رسیدن به یک هدف،به معنای اجازه دادن به هر فرد برای رشد به روش خودش است. و این راه آنانی است که آرزو دارند با خداوند وحدت یابند.
-
ارزش انسان
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1382 13:44
واقعا ما آدما چرا اینطوری هستیم؟ چرا اینقدر راحت به خودمون اجازه میدیم که ارزش انسان ها رو پایین بیاریم. چقدر راحت در مورد دیگرون قضاوت میکنیم. چقدر راحت با چند کلمه آبروی آدمی رو میبریم. مگه ما کی هستیم؟ ملاک سنجش ارزش آدما چیه؟ یاد این شعر حمید مصدق میوفتم: دشتهای آلوده ست در لجنزار گل لاله نخواهد روئید در هوای عفن...
-
فریاد
سهشنبه 7 مردادماه سال 1382 18:36
دلم نمی خواست تا درست شدن نظر خواهی چیزی بگم. ولی گفتم که شما دوستام رو ممکنه از دست بدم. بنابراین تا درست شدن نظر لطفا با من مکاتبه کنید همیشه شاد باشید. مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چیز بگذارید هواری بزنم
-
طلوع دوباره
سهشنبه 31 تیرماه سال 1382 17:34
سلام به دوستای خودم. ممنون از اونهایی که تو این چند روز دوریه من رو تحمل کردن. ممنون از اونهایی که با تسلیت خودشون من رو دلداری دادن.مخصوصا دوستای عزیزم: کشک۳ ، پرستو ، آرمین ، گل وتگرگ ، مریم . زندگی ما آدم ها خیلی عجیبه ! اصلا تصور اینکه لحظه آینده چه اتفاقی ممکنه بیفته رو نمیشه کرد. باید سعی کنیم همیشه بهترین کار...