-
چون کوه استوار....
پنجشنبه 16 بهمنماه سال 1382 19:44
در افسانه های یونان باستان، سخن از زنی است بنام *پاندورا* که زیباترین بود. زئوس او را با صندوقی سر بسته به روی خاک فرستاد و از او خواست تا هرگز آن صندوق را نگشاید... اما کنجکاوی زنانه او تحریک شد و صندوق را گشود!! دید مالامال از ملال است! پس سراسیمه آن را بست. ناله ای ار نهان صندوق بر آمد که....پاندورا، همه همراهان...
-
گشت ز غمت خانه سودا دلم....
چهارشنبه 15 بهمنماه سال 1382 23:51
سلام. این احساس الان من هست. خیلی برام سخته که ببینم،اونی که دوسش دارم ... اونی که برام خیلی عزیزه....دچار ناراحتی روحی شده و فشار عصبی زیادی رو داره تحمل میکنه..و ناراحت باشه. خودم خیلی عذاب میکشم. از اون برام خیلی سخت تره که ببینم که بخاطر خودخواهی من و بخاطر دل خودم کاری کردم که هر چند اون به من نزدیک شده ولی من از...
-
happy new year...
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 15:54
سلام این مدت بعد از زلزلهء دلخراش بم هیچ ذوق و شوقی برای نوشتن نداشتم . یک لحظه خودمون رو بزاریم جای اونها . اگر همین بلا سر ما می یومد چی می شد ؟ خیلی سخته ، خیلی به اندازهء کافی همه گفتن من هم بابت این فاجعه خیلی متاسفم . اما چند نکته در این زمینه وجود دارد که خیلی قابل تامل است . اول و مهم ترین نکته اینکه قدرت خدا...
-
رزهای سفید....
چهارشنبه 3 دیماه سال 1382 17:36
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها....خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می...
-
شب یلدا....
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 11:22
شب است و گیتی غرق در سیاهی شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی باور به نور و روشنایی است ، که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند و از دل شبهای یلدا ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ، شب یلدا را به نور قرنها قدمت جا ری نگه داریم . . . . یه وقتهایی آدم فکر می کنه طولانی ترین لحظه...
-
ای عاشقان....
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1382 19:19
امروز می خواستم داستانی رو که پرنسس برام داده بدم اینجا ولی اون برا مطلب بعد.... حیفم امد این شعر رو ندم. ای عاشقان ای عاشقان،دل را چراغانی کنید. ای می فروشان شهر را از نور مهمانی کنید معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش تا سر کشم من جرعه ای از ساغر و پیمانه اش بزم است و رقص است و طرب،مطرب نوایی ساز کن در مقدم او...
-
نقش دل....
شنبه 22 آذرماه سال 1382 17:05
موجی به صخره کوبید ،پرنده پر زد وقتی که با دل من حرف سفر زد رو خاک خیس ساحل،کشیدم نقش یک دل آخرین یادگاری....... با گریه گفتم آخر،مرا بی یار و یاور به دست که می سپاری می میرم بی تو من ،با من حرفی بزن که هیچم بی تو در دنیا............ در چشمم التماس،می میرم از هراس که بی تو بمانم تنها......... رو خاک خیس ساحل،کشیدم نقش...
-
آینه.........
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1382 20:07
ای کاش من همچون آن آینه بودم.... که در هر صبح تو را میدیدم... تمام اندام تو و وجودت را در آغوش می کشیدم.... سرو اندام تو با آن همه پیچ،آن همه تاب آنگاه از باغ تنت می چیدم گل صد بوسه ناب
-
زندگی...
شنبه 15 آذرماه سال 1382 16:17
زندگی طنین زیبایی است که بعضی ها یک نت و بعضی ها یک خط موزون از آن را میخوانند... زندگی دفتری از خاطره هاست خاطراتی شیرین،خاطراتی غمگین یک نفر همره خوشبختی هاست یک نفر همسفر سختی هاست چشم تا باز کنیم،عمرمان می گذرد وز سر تخت مراد، پای بر تخته تابوت گذاریم همه کاروان می رود و می رود آهسته به راه تا ببینیم کجا،باز کجا،...
-
نبرد...
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1382 14:16
تا حالا شده یکی رو خیلی دوست داشته باشین،بعد اون به شما بگه :من رو زیاد دوست نداشته باش؟ تا حالا شده کسی رو خیلی دوست داشته باشین،مریضیش نگرانت کنه بعد اون بگه:دلیل نداره تو نگرانم بشی؟ تا حالا شده تو اوج خوشبختی بهتون بگه:همین امروز و فرداست که این یک ذره هم تموم بشه؟ من وارد به میدان نبرد شدم.یه نبرد نا برابر.تو این...
-
......
سهشنبه 11 آذرماه سال 1382 12:53
سلام. از دیشب یه جورایی دلم بد جوری گرفته.یه چیزی تو گلومه. علتهاش زیاده ولی عمده ترینشون اینه که ....دوست جون مریضه.دیشب تب شدید داشت.هیچ خبری هم ازش ندارم. میگه نگرانم نباش ولی مگه میشه کسی که برات خیلی مهمه ،ناراحتیش نگرانت نکنه؟ دعا کنید هر چه زود تر خوبه خوب بشه. راستی این بلاگ آسمونی داره عضو جدید میگیره .به نظر...
-
بارون میاد نم نم....
شنبه 8 آذرماه سال 1382 16:09
سلام. همیشه قبل از اولین بارونه فصل پاییز هوا یه جورایی مردست.یعنی سنگینه و آنفلوانرا عم که براهه و همه رو میندازه.ولی وقتی آسمون بغضش میترنه و شروع میکنه به بارون... هوا سبک و لطیف میشه . از دیروز هم که بغض آسمون ترکید و داره میباره هوا کلی با حال شده.جاتون خالی کلی زیر بارون قدم زدم اونم چشم بسته . الانم که آسمون...
-
رویا...
سهشنبه 4 آذرماه سال 1382 12:56
سلام. نماز روزه های گرفته و نگرفتتون قبول عید فطرتونم مبارک.. دیگر آرزویم بعد از این دیدن تو در خواب است تا که شاید این حس غریب خارج شود از دنیای بیدارم تا که شاید این خواب بشود امیدی که بگویم بر خود روزی تعبیر خواهد شد این خواب قشنگ
-
یاد ایام...
شنبه 1 آذرماه سال 1382 14:34
یادش بخیر بچگی ها... وقتی فرمانروا کوچک بود.....
-
اشک شیشه...
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1382 03:00
روی شیشهء بخار گرفته اتاقم نوشتم دیگه عشق تو شده جز سرشتم شیشهء بی احساس اشک می ریخت مثل دونه الماس
-
شب قدر...
دوشنبه 26 آبانماه سال 1382 22:15
امشب آخرین شب قدر از شبهای قدر امساله. میگن در شب قدر سرنوشت انسان برای یک سال بعد مشخص میشه و امام زمان اون رو امضا میکنه. پس از خدا بخوایم که سرنوشت خوبی برای ما رقم بخوره. خدایا راضیم به رضایت . مصلحت را تو میدانی و بس
-
سلام...
دوشنبه 26 آبانماه سال 1382 02:20
سلام. اولآ شهادت مظهر عدالت و جوانمردی رو به همتون تسلیت میگم . امیدوارم یه روزی عدالتش در تمام جهان بر قرار بشه که همه طعم آزادی و عدالت رو بچشن. بعضی وقتها آدم احساس تنهایی میکنه غافل از اینکه در دلش خدا و کسی رو داره. بالاخره بعد از ۲ هفته ما تشریف فرما شدیم خونه و با وضع فجیعی رو به رو شدم و اون هم کثیفی و یک وجب...
-
و آن مرد...
جمعه 23 آبانماه سال 1382 22:44
و از آن لحظه آن مرد سیاه پوش شد. چهره در نقاب برد و به آسمان نگریست و در دل با معبود نجوا کرد...... ای تپش های دل بی تاب من! ای سرود بیگانگی ها! ای تمناهای سرکش! ای غریو تشنگی ها! در کجای این ملال آباد، من سرودم را کنم فریاد؟
-
من...
جمعه 23 آبانماه سال 1382 02:42
هر چقدر هم تنها باشم خدا رو دارم. ولی امشب فهمیدم یک دوست واقعی دارم.کسی که امشب از آفتاب هم روشن تر به من تابید و قلبم رو پاک کرد. برا همیشه دوستت میمونم. با جوانه ها،نوید زندگی ست. زندگی:شکفتن جوانه هاست
-
و اینک.....
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1382 10:16
چند شبی بود ستاره ای کم نور و تنها در قاب کوچک پنجره ام به چشمم آمده بود. هر شب به امید دیدنش منتظر میماندم تا چراغها خاموش شود و چشمم به تاریکی عادت کند تا بتوانم نور کمش را تشخیص دهم . مطمئن شده بودم که این ستاره ، ستاره من است که میگویند هر کسی یکی از آنها در آسمان دارد. هر شب ستاره چشمک زنان به دیدارم می آمد ....
-
یک قسم....
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1382 01:46
سلام. امشب میخواستم برا همیشه آفتاب این سرزمین رو غروب کنم. میخواستم....... به حرمت یک قسم که واژه واژش برام مقدسه.به حرمت و علاقه ای که به اون قسم دهنده دارم این کار رو نکردم. به خاطر تو این خورشید هنوز میتابه.... به خاطر تو
-
ماه...
دوشنبه 19 آبانماه سال 1382 13:12
وقتی خورشید شراره های پر قدرتش رو از پهنه آسمون جمع میکنه،وقتی آروم آروم خودش رو از دیدگان قایم میکنه،.... اون چشماش رو باز میکنه و آروم آروم میاد و خودش رو میرسونه به اون بالا. از اون بالا چه چیزهای که نمی بینه. بچه های کوچولویی که تو خرابه های خونشون که به دست دشمن خراب شده در خواب هستن و با نور لطیفش اونها رو نوازش...
-
مردیم از بی سوژه گی....
شنبه 17 آبانماه سال 1382 20:58
خیلی دوست دارم یه مطلب بدم ولی اصلآ سوژه ندارم.اصلآ نمیدونم از چی بنویسم . بعضی وقتها مغزم قفل میکنه.واقعآ نمیدونم اینهایی که اینقدر قشنگ مینویسن چطور این مطالب به مغزشون خطور میکنه.شاید اونها مغزشون ورزیده شده برا نوشتن. خوب پس حالا که دچار فقدان سوژه شدم پس از امروز خودم مینویسم: کله سحر ساعت ۹.۳۰ از خواب بیدار شدم...
-
یک مهمانی.....
دوشنبه 12 آبانماه سال 1382 16:11
دعوت خیلی غیر منتظره بود . اصلاٌ آمادگیش رو نداشتم . نه سر و وضعم مرتب بود نه لباس درست حسابی داشتم . ولی باید می رفتم ، یعنی خودم خیلی دوست داشتم به اون جا برم . یه دستی به سر و روم کشیدم و صورتمو شستم و رفتم به میعادگاه . از بیرون که چیزی نبود ولی یه در سفید بود که من رو به سمت خودش می کشوند . دستم روی دستگیره مکث...
-
میعاد
سهشنبه 6 آبانماه سال 1382 10:35
در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست میدارم. آینه ها و شب پره های مشتاق را به من بده روشنی و شراب را آسمان بلند و کمان گشاده پل پرنده ها و قوش و قزح را به من بده و راه آخرین را در پرده ئی که میزنی مکرر کن. در فراسوی مرزهای تنم تو را دوست میدارم در آن دوردست بعید که رسالت اندام ها پایان می پذیرد و شعله و شور تپش ها و خواهش...
-
و اما بعد...
دوشنبه 5 آبانماه سال 1382 13:34
سلام . فکر کنم تهران بارون و طوفان باشه.خوب این هم از شانس ماست که همیشه از ما که میگذره چیزهای خوب اتفاق میوفته. راستی ماه رمضان هم مبارک.هر چند که من اعتقاد دارم مذهب و ایمان باید در اعماق قلب آدم باشه نه در ظاهرش حالا به هر شکلش. راستی یه خبر دیگه . بعد از کلی شایعه این بار ویگن از دنیا رفت. خواننده ای که با آهنگ...
-
و من در خانه...
شنبه 3 آبانماه سال 1382 13:02
سلام به دوستان عزیز. بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. بالاخره من از سفر برگشتم.سفری که لحظه به لحظش برام خاطرات به یاد موندنی داره. از استقبال دوست عزیزم که بهترین لحظات رو برام نقش بست.تا کنسرت بی نظیر ابر مرد موسیقی پاپ ایران(علیرضا عصار). از پارک جمشیدیه تا پیاده روی های از تجریش تا ونک خلاصه جای همه شما خالی ....
-
من در سفر
دوشنبه 28 مهرماه سال 1382 12:23
سلام به تمام دوستان عزیز. من الان تهرانم. تا الان که این مسافرت واقعا خوش گذشته. بیشترین خوشحالی من از دیدار دوست بسیار عزیز و نازنینیه که تا حدودی حکم میزبان من رو داره. جای همتون خالی کنسرت علیرضا عصار که واقعا فوق العاده بود.یه سری عکس قاچاقی هم گرفتم که بعدا میزارم ببینین.ولی توصیه میکنم حتما ؟آلبوم جدیدش رو که ۱...
-
قبل از سفر
چهارشنبه 23 مهرماه سال 1382 16:34
سلام خدمت تمام برو بچ عزیز. عرض کنم که این مدت که من نبودم مشغول تدارک بودم برا سفر.الان هم چمدون بسته و فردا پرواز به سوی تهران. ناگفته نماند که اصلا راضی به زحمت نیستم و نمیخواد بیاین فرودگاه استقبال از همه تو کاخ خودم پذیرایی میکنم هر چند بعضی ها هم قراره تو هوا سر به نیستم کنن ولی بشون میگم زهی خیال باطل. دیروز سر...
-
عیدانه
شنبه 19 مهرماه سال 1382 17:32
تولد یگانه منجی عالم بشریت ،حضرت مهدی (ع) را یه همه دوستان تبریک میگم و امیدوارم این عید به همگی شما مبارک باشه. به امید ظهور آن حضرت و پر شدن جهان از عدالت.