دوستی

دوست تو نیازهای برآورده توست.
کشت زاریست که در آن با مهر تخم میکاری و با سپاس از آن حاصل بر می داری.
سفره نان تو و آتش اجاق توست.
زیرا که گرسنه به سراغ او میروی و نزد او آرام و صفا میجویی.
هنگامی که او خیال خود را با تو در میان می گذارد،از اندیشیدن « نه» در خیال خود مترس و از گفتن « آری » دریغ مکن.
و هنگامی که او خاموش است دل تو همچنان به دل او گوش می دهد.
زیرا که در عالم دوستی همه اندیشه ها و خواهش ها و انتظارها بی سخنی به دنیا می آیند و بی آفرینی نصیب دوست میگردند.
وزنهار که در دوستی غرضی نباشد ، مگر ژرفا دادن روح.
به سراغ دوست مرو مگر برای خوش کردن وقت .زیرا کار او این است که نیاز تو را براورد ،نه آنکه خالی درون تو را پر کند.
و شیرینی دوستی  را با خنده شیرین تر کن و با بهره کردن خوشی ها.

                                                                                         جبران خلیل جبران