سلام خدا جون

خدای بزرگ سلام.
خیلی وقت بود باهات حرف نزده بودم.آخرین بار اون شب مهتابی بود که تو کوچه داشتم قدم میزدم و با اشک باهات حرف میزدم ولی حرفام نصفه موند.
امروز دوباره حال و هوای این رو دارم که بشینیم رو به روی هم و با هم حرف بزنیم. اول من حرف بزنم و بعد تو جواب حرفام رو بدی و بعد تو باهام صحبت کنی و آرومم کنی.
سعی میکنم جلوی اشکام رو هم بگیرم چون هر وقت میخوام باهات حرف بزنم اشکم زودی سرازیر میشه درست مثل یه چشمه که از تو دل زمین میزنه بیرون و همه جا و همه چیز رو پاک میکنه .
خدایا واقعا تو چقدر پیچیده و بزرگ هستی .چه کارهایی که نمی کنی؟
خدایا میدونم عشق واقعی عشق به تو و به این هم خیلی اعتقاد دارم .ولی چرا ما آدمها رو اینطوری خلق کردی؟
یه روز با یه نگاه به یکی دل بسته میشیم ولی یه روز هیچ احساسی به اون نداریم.
یه روز یکی اصلا برامون مهم نیست  ولی یه روز بهش احساس تعلق میکنیم و ....
خدایا چرا ما آدمها همدیگه رو اینطوری میخوایم؟
خودم جواب بدم؟ باشه . چون اینا همش نشونست برا رسیدن به تو .خدایا خیلی دوست دارم
دوست دارم این پایبندیها رو از خودم بکنم و بیام اون بغل مغلا پیش خودت یه آرامش بگیرم.
البته میدونم که من باید یه ماموریتی رو طی بکنم که دیر یا زودش رو تو میدونی ولی بعضی وقتها از آزمایشاتت خسته میشم.چه کار کنم؟بابا تو خدایی و من بنده تو ،اصلا این خسته شدن بخاطر آدم بودنمه.
خدا جون خیلی مخلصیم ولی یه حالی بمون بده
البته شرمندم که اینطور باهات خودمونی حرف میزنمآخه خیلی دوستت دارم.یه چشمه بیا و یه حالی بمون بده.
خدا جون بازم میگم خیلی مخلصتم ولی یه کم آزمایشات رو آسونتر بگیر آخه بعضی هاشون سختن.اگرم آسون نمیگیری اقلا راهنمایی کن.
بیش تر از این سرت رو درد نمیارم دوست خوبم.
خدا جون