سلام دوستان.
ممنون که به فکر من بودید. ولی من بیدی نیستم که با این بادا بلرزم.
در مورد تهران هم بگم که برنامم به هم خورد.الان میگم چرا.
احتمالا هم دو،سه روز مطلب نمیدم .چون روحیه نوشتن ندارم.
یه عزیزی رو از دست دادم
![](http://www.blogsky.com/Editor/images/smiles//01.gif)
![](http://www.blogsky.com/Editor/images/smiles//01.gif)
هیچ خانواده ای داغ عزیزشو نبینه.مرگ جوون خیلی سخته ولی اگر جوونی رفت بدونین خدا خیلی دوسش داره.
قول میدم سه روز دیگه بیام.
برای شادی روحش دعا کنید.
همتون رو دوست دارم و امیدوارم هیچ وقت غمگین نشید و همیشه شاد باشید
خدایا شکرت .خیلی دوست دارم
سلام...خوبی؟
واقعآ متآسفم....خدا رحمتش کنه...به باز مونهاشم صبر بده...
روحش شاد...
سلام آفتاب
خوبی؟خدا بد نده!غم آخرت باشه
آخی حتما خیلی ناراحتی..خوب میدونی اون دیگه جاده اش
تموم شده بود..همه ما یه روز به آخر میرسیم..آخر جاده..
اما مهم طی کردن درسته.میدونم که الان خیلی نیراحتی
خدا یه صبری به تو بده یه عمری به ما
من حالا حالاها نمیخوام برم..ولی مثل اینه که با تو نیست که چه وقت به آخر برسی البته آخری وجود نداره برا زندگی...
دوست دارم بخندی..سخته اما میتونه جالب باشه
سلام
میدونم چی میگی، آخه منم تو این چند روز یه دوست خوب و از دست دادم
منو شریک غمت بدون
آفتاب بهتری؟
خدا رحمتش کنه!!
سلام فرمانروای عزیز.متاسفم.اما خودت بهتر میدونی:مرگ پایان کبوتر نیست.