دریا و مرد

 

تنها، و روی ساحل،
مردی به راه می‌گذرد. نزدیک پای او
دریا، همه صدا.
شب، گیج در تلاطم امواج.
باد هراس پیکر
رو می‌کند به ساحل و در چشم‌های مرد
نقش خطر را پر رنگ می‌کند.
انگار
هی می‌زند که: مرد ! کجا می‌روی، کجا؟
و مرد می‌رود به ره خویش.
و باد سرگردان
هی می‌زند دوباره: کجا می‌روی؟
و مرد می‌رود.
و باد همچنان...
امواج، بی امان،
از راه می‌رسند
لبریز از غرور تهاجم.
موجی پر از نهیب
ره می‌کشد به ساحل و می‌بلعد
یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب.
دریا، همه صدا.
شب، گیج در تلاطم امواج.
باد هراس پیکر
رو می‌کند به ساحل و ... 
               

نظرات 4 + ارسال نظر
نگاه یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:53 ب.ظ http://shouka.blogsky.com

هی!
به کجا؟...
بمان و از دریا بپرهیز...

پدرام یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:22 ب.ظ

سلام افتاب کوچولو بابا اینقدر را جع به شعر مطلب ننویس از سیاست حرفی بزن چیزی بگو خدا .حافظ افتاب لبه بوم و افتاب پرست و افتابه لگن.

پرستو.یاس سفید دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:52 ب.ظ http://yasesefid

ساحل جای امنیه
رد پای تو همیشه رو صورتش میمونه حتی اگه به دریا رفته باشی

گندمزار دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:31 ب.ظ http://gandomzar.blogsky.com

آخر مرد ِ برد یا دریا؟
امیدوارم اون مرد برده باشه ...
موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد